آنیسا (مانند عشق )

میرم سراغ احاق گاز واسه غذا پختن به دستگیره در فر آویزون وایساده!!!!!!!!!! میرم لباسار و بریزم لباسشویی در لباسشویی رو گرفته و وایساده!!!!!!!!!!! میرم لباساشو بذارم تو دراورش در کشو رو گرفته وایساده !!!!! ( تازه منو هم هل میده برم اونورتر تا تسلطش بهتر بشه ) میرم دستشویی دم در دستشویی وایساده !!!!!! . . فکر نمیکنم سایه آدمم بنونه به این سرعت خودشو به آدم برسونه !!!!!

قربونش برم تا صدای آهنگ میشنوه زودی دستاشو میاره بالا و تند تند تکون میده و میگه:  نی نای نای نی نای نای نی نای نای نی نای نای

مادرشوهرم وقتی که من حامله بودم یه سارافون سبز خوشکل با کفشاش واسه آنیسا خانوم بافته بود که امسال تو مراسم علی اصغریش بپوشه (هر سال تو خونشون واسه علی اصغر مراسم میگیره )  - با کلی ذوق و شوق کردم تنش و بردمش  - هنوز مراسم  شروع نشده بود که یکدفعه آنیسا خانوم هر چی که تو معدش بود و یکدفعه بالا آورد  رو لباسش و مجبور شدم لباساش و عوض کنم - یعنی من موندم بچه  ها از کجا میفهمن که دقیقاً  چه زمانی  مناسبه واسه  ضد حال زدن  - ...